وبلاگ شخصی حمیدرضا شاهرخی



واحد تحقیق و توسعه یا Research and Development که گاهی به صورت مخفف R&D هم مورد اشاره قرار می‌گیرد، بیش از نیم قرن است که به صورت جدی در سازمان‌ها، کسب و کارها و دولت‌ها مورد توجه قرار می‌گیرد.

حدود سالهای ۱۹۶۰ بود که برای نخستین بار، واحد تحقیق و توسعه به شکل جدی و رسمی در چارت سازمانی برخی شرکت‌ها مشاهده شد. البته طی دهه‌های بعد، تعریف واحد تحقیق و توسعه و وظایف واحد تحقیق و توسعه دچار اصلاحات و تغییراتی شد.


ادگیری تا چند دهه قبل، کمتر به عنوان یک مهارت مورد توجه قرار می‌گرفت.

اصطلاحی که بیش‌ از یادگیری رواج داشت، هوش بود.

چیزی به نام ضریب هوشی یا بهره هوشی که معمولاً آن را با مخفف IQ می‌شناسیم، در ذهن بسیاری از مردم جایگاه بالایی پیدا کرده بود.

اگر کسی در آموختن توانمند بود، همه چیز را به بهره هوشی بالای او مربوط می‌دانستند و ضعف در یادگیری هم به بهره هوشی پایین نسبت داده می‌شد.

البته در این میان، به نقش معلم و سیستم آموزشی هم تا حدی توجه می‌شد. خصوصاً طی چند قرن اخیر که نظام آموزشی متمرکز شکل گرفت و یکی از انتظارات مهم خانواده‌ها از دولت‌ها این بود که ساختاری رسمی و متمرکز و منسجم برای آموزش و تربیت فرزندانشان ایجاد کنند.

آموزش و پرورش و نظام آموزش عالی در کشور خودمان و دانشگاه‌ها و کالج‌ها در سراسر جهان، همگی بر اساس این انتظار طراحی شدند و شکل‌ گرفتند.

تعریف یادگیری در روانشناسی و علوم مدیریتی

اگر به دنبال یک تعریف یادگیری (Learning) باشید که دانشمندان بسیاری آن را پذیرفته‌ باشند و بتوانید بدون اینکه با نقد جدی روبرو شوید آن را همه جا مطرح کنید، باید بگوییم که متاسفانه چنین تعریفی وجود ندارد.

در حوزه‌های روانشناسی رفتارگرا، نوروساینس، روانشناسی شناختی، روانشناسی رشد و روانشناسی اجتماعی، تعریف‌های بسیار متنوعی از یادگیری وجود دارد.

مثلاً  روانشناسان رفتارگرا، یادگیری را به عنوان تغییر رفتار بر اثر تاثیرات محیطی تعریف می‌کنند. بنابراین اگر یادگیری به تغییر رفتار منتهی نشود، نمی‌پذیرند که یادگیری اتفاق افتاده است. 

این تعریف در میان افراد فعال در حوزه توسعه فردی و یادگیری مدیریت، علاقه‌مندان زیادی دارد. چون به هر حال، انتظار می‌رود دستاورد نهایی مدیریت و توسعه فردی هم از جنس رفتارهای مشهود باشد و هیچ‌کس به یک مدیر یا کارمند، به خاطر سفر‌های ذهنی بدون نتیجه‌ی بیرونی، حقوق نمی‌دهد.

اما یک نکته‌ی مهم وجود دارد که باید به آن توجه داشته باشیم:

عمده‌ی نظریه های یادگیری و تعریفهای یادگیری که در یک قرن گذشته مطرح شدند، یک ویژگی مشترک دارند:

آنها آنچه را به عنوان آموزش عمومی (Public Education) یا آموزش رسمی می‌شناسیم، چندان موفق و اثربخش ارزیابی نمی‌کنند.

به همین علت طی دهه‌های اخیر، شاهد رواج موج گسترده‌ی انتقاد از سیستمهای آموزش رسمی بوده‌ و هستیم.

منظور از آموزش رسمی یا آموزش عمومی، این است که سازمان‌هایی بزرگ و معمولاً بروکراتیک، مسئولیت آموزش را بر عهده می‌گیرند و هزاران نفر در دفاتر برنامه ریزی درسی می‌نشینند و درس‌های مختلف و موضوعات مناسب برای آموزش را تعیین کرده و محتوای درسی مناسب برای آن را تدوین می‌کنند.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

★☆ℳ℮ℳoℛℑ★☆ balootitree قصّه ام از کجا شروع شده؟! ماهی سیاه کوچولو بمبِ خنده خزعبلات یک ذهن بی ثبات زندگیِ دور و بر ما دنیای آشپزی منزل مبله در یزد ساز شاپ